فرهنگ وتهاجم فرهنگي يعني چي؟
الحاج محمد عثمان (نحيب) الحاج محمد عثمان (نحيب)

چرا؟ هجوم فرهنگي مي گوئيم و در هراس هستيم.

 

قسمت دوم:

 ميان تقليد كاذبانه از فرهنگ ديگران و تهاجم فرهنگي فرسنگ ها فاصله است.

بحران مدنيت و توجه نداشتن به مفاهيمي كه با كوچكي تركيب شان افاده ي بزرگي بدهند و كمترين ارزش قايل شدن حكومات به مسير روند تكامل فرهنگي و ادبي در جامعه ي افغاني ما بخصوص طي واپسين سالهايي كه سه دهه ي اخير را هم دربر دارد بنياد برانداز ترين دوره هايي در عصر متمدن گرايي جهان مي تواند بشمار آيد و در انحطاط. ساختار هاي كم رنگ، نبود مديريت قوي پژوهشي در عرصه ي ادبيات و فرهنگ، عدم نگاه ژرف به ارزشمندي والاي ارايه يي تعريف جامع از فرهنگ در كشور، موجوديت فضاي غبار آلود جنگ و ستيز و برچيده شدن بساط رسيده گي اجتماعي براي تعريف يك چنين نياز مبرم اجتماعي و فرهنگ و رسيدن به آن، كوله بار سنگيني اند كه شانه هاي فرهنگ دوستان، فرهنگيان و علاقه مندان به دانستن مفاهيم فرهنگ را از ابعاد گوناگون زير بار گرفته است. هر چند حالا بخواهيم فرهنگ را يك تعريف فرضي و تقريبي مقارن حقيقت بدهيم و بگوئيم (فرهنگ يك ملت بازگوي همه روابط پسنديده و مورد پذيرش معنوي آن ها و تجلي حضور شان در اجتماع مربوط به آنها با ابعاد و شيوه هاي گونه گون است) باز هم بر مي گرديم بر اينكه چه گونه مي توانيم همه آنچه مربوط فرهنگ است زير چتر اين تعريف بياوريم و يا كدام مشخصه را با كدام صلاحيت ها و كدام پيشنه ها و تصديق و تائيد كدام مراجع علمي و ادبي ولو كلاسيك يا مدرن شامل فرهنگ بسازيم كه تعبيري بدهد جامع، بايسته و شايسته؟

آنچه بيشتر فرهنگيان ما را متأثر مي سازد در خود فرورفته گي بزرگان فرهنگ و ادب كشور ما اند كه با خموشي نه معنا دار بلكه با بي تفاوت بودن اين بزرگان نسبت جفاي روان و درحال گسترش كه درعين حال فرهنگ را و (آنچه را من از تعريف خود مي دانم) به اضملال مي برند و ناتوان مي سازند.

برخي ها فرهنگ را مترادف انديشه پنداشته و در پي آن هر آنچه خواستند مي نگارند. اين است كه با فرهنگ بودن و يا فرهنگي بودن معناي خاص خود را از دست مي دهد هر گاه توجه به اين كار صورت نگيرد و فرهنگ را با حدود مشخص تعريف نشناسيم، يقيناً آنهايي نيستيم كه ادعا مي كنيم. ببينيد وقتي مي گوئيد فلان شخص فرهنگي بسيار نخبه است. هدف شما از اطلاق فرهنگي نخبه بودن به آن كس كه  او را مي ستائيد چي است؟ اگر در روش، اخلاق، كركتر، گفتار و پندار نيك، او را مي ستائيد پس اين امر را همه انسانهاي جامعه دارند و يا هم اگر مي پنداريم كه فرهنگي بودن صرف در نوشتار گفتار ادبي، و متكي بر شالوده ي چند واژه و اصطلاح به حافظه سپرده ي شخص است پس در آنصورت زبان چي است؟ و چرا؟ زبان را جدا از فرهنگ نمي دانيم. زيرا زبان خود وسيله يي است كه شناخت آن مكتب جداگانه دارد و با دستور زبان چرا؟ بايد زبان بياموزيم تعداد زبان ها، پيشينه ي زبانها، مداومت وميرنده گي زبانها، همه و همه مواردي اند كه بايد فراتر از آن ها هم بدانيم، هم بياموزيم و هم بيآموزانيم. اگر فرهنگ را جزيي از تفكر عقلاني و بشر بدانيم پس خلقت انساني خود دايره المعارفي است بزرگتر از آن چي فرهنگ ناميده ايم. آيا مجادله به استعمال اصطلاحات و يا مصطلحاتي كه نه مبناي ملي شان معلوم است و نه مبناي مليتي شان فرهنگ ساز خواهد بود؟

من فكر مي كنم فرهنگ چيزي است و زبان چيزي. زيرا، در طول تاريخ بمراتب ديديم كه مصطلحات مروج در ادارات دولتي توسط حكام سنگدل و بي رحم افغانستان هميشه در تغير بوده است و اين امر استفاده ي سؤ از صلاحيت هاي آن دولت ها بوده است مثلاً بيمارستان يا شفاخانه به روغتون تبديل شد دواخانه يا ادويه به درمل يا درملتون تبديل شد، و بسيار اصطلاحات ديگري كه در زبان رسمي دولت شامل بود به خصوص در دوره ي جهالت طالبان چرا عمداً و قصداً به زبان ديگر برگردانده شد مثلاً‌ دكتر با آنكه خود كلمه ي خارجي است ولي با فرهنگ نوشتاري و گفتاري مردم ما عجين گرديده است ولي طالب ها به آن تغير نام داده اصطلاح طبيب و در برخي موارد هم رنحور پوه داده اند و شماري بيشتر تغيرات در اصطلاحات مسلكي كه حتا در حد قانون پاس گرديد. اما هيچگاه اين دولت ها نتوانستند ختنه سوري را ازبين ببرند، يا هم تخت جمعي سه روز پس از عروسي را از ميان بردارند، يا زبان اين و يا آن گروه و يا هم تحرير رسمي زبان اداري دولت را بصورت كل از يك زبان به زبان ديگر تغير بدهند. پس واقعاً فرهنگ، بزرگي بيشتري دارد از زبان و واژه هاي مربوط به آن كه سازنده نيستند اما جنجال بر انگيز اند. تا سرحدي مي رسد كه از برخي مباحث استنباط مي گردد كه شايد بسياري ها باوجود دانشمند بودن شان در بحث بالاي فرهنگ نا خود آگاه سوي زبان مي روند و از آن همه فراتر بر عقل و تفكر بيشتر چانه مي زنند و چالش هايي را فرا راه يكديگر قرار ميدهند.

مبناي فرهنگ ملي هنوز در افغانستان به گونه يي كه لازم است گذاشته نشده و شايد حالا (مدافعان كاذبي عليه من قد علم نمايند) ولي من از مباحث و از طرز برخورد ها اين قضاوت را مي نمايم. و ترس از آن دارم كه اين نوع موضع گيري ها منتج به بيراهه رفتن از اصل راه ما كه همانا غنا بخشيدن به فرهنگ ملي (( كه اميد است پس ازين تعريف دقيق و جامع و گسترده و فراگير به آن توسط خبره گان و دانشمندان بزرگ كشور داده شود)) است نگردد.

در مسايل فرهنگي و فرهنگ را با تمام ابعاد آن مدنظر داشتن و مواظبت كردن فقط وزارت فرهنگ وجوانان، روشنفكران، ژورناليستان و دانشگاه ها و دانشكده ها مي توانند هر كدام به طريقي اداي دين نمايند و مشاورين آقاي كرزي درين عرصه از خواب گران برخيزند و در صفا بخشيدن بدون تعصب فرهنگ واحد ملي توأم رعايت (خصوصيات منحصر به اقوام و مليت ها) گامهاي شان را بردارند.

از اصلاح لوايح گرفته تا انتخاب (تخلص ها هر چند اين امر مربوط شخصيت حقوقي هر شخص است ولي اگر از آن بوي افتراق ملي بيايد خود اش بايد آنرا تجديد نظر نمايد) و نامگذاري شهر ها و جاده ها و يا هم رويكرد تحولات در تمام عرصه را زير نظر داشته باشند خود مولود و الهام دهنده ي آفريده هاي جديد باشند كه ديگر اصطلاح شرم آور تهاجم فرهنگي را استعمال نكنيم. و يقيناً هم به كمك خداوند (ج) چنين كاري بايد كرد. آنچه ارمغان ناميمون از نشر همه گونه پديده هاي غير افغاني يا غير اسلامي در كشور مولود يك يك تقليد متأسفانه (كمي) همه گير در بين جوانان با توجه به پنداشت ها و برداشت هاي شان از كركتر هاي اين سريال ها يا هم فلم ها است. اين امر بايد اصلاح پذير شود. من مثال هاي خوبي ميدهم كه نبايد تقليد كاذبانه و نا آگاهانه را با تأثير گذاري فرهنگي يكسان پنداريم. وقتي سريال ها شروع شده اند، اشخاص متناسب به نقش هايي كه به آنها داده شده و در اجتماع ما متأسفانه حضور فلمي پيدا كرده اند، حالا در افغانستان در برخي خانواده ها و يا هم برخي اجتماعات اين اشخاص متناسب به كركتري كه قبلاً‌ در وجود برخي ها ديده شده انتقال تمسخر آميز يافته است حتا مردي را دكشا مي نامند، دختري را پايل مي نامند خانمي را آرتي مي نامند و تمام نام هاي كه كركتر هاي منفي را بازگو مينمايند بالاي يكديگر مي گذارند. اين تقليد منفي از يك آفريده ي هنري است نه تهاجم فرهنگي. عكس و عكس هايي از تولسي و يا پرينا را در اكثر جاها بالاتر از عكس بزرگان تاريخ و فرهنگ و ادب كشور ما جا دادند. اين ديگر نارسايي عقلاني و تفكر است نه تهاجم فرهنگي و شايد هم استفاده ي تجارتي. چرا؟ پندار هاي نيك از آفريده هاي هنري تجارتي در كشور به بازار عرضه نمي شوند و يا استفاده و كاربرد نمي داشته باشند.

من فكر مي كنم هيچگاه خانمي كه در نقش منفي بازي كرده يا آقايي كه در نقش مثبت بازي كرده و يا هم آنهايي در نقش هاي مختلف و متناسب به موقعيت تحرير درامه ها (كه عملاً در حقيقت اعلان هاي تجارتي و نمايش لباس و ديكور منازل و توليدات كمپني ها اند) حضور دارند نخواسته اند كه فلان جوان در افغانستان نامي ازين كركتر سريال را بالاي خود بگذارند و تقليدي نمايد و يا هم فلان دختر و بانوي جوان فقط جنبه هايي را برگزيند و تقليد نمايد كه كسي انتظار او را ندارد و نداشته است. مثلاً اگر اين تهاجم فرهنگي به قول برخي ها اثر گزار باشد در اجتماع پس چرا؟ ما همه حولي بازي يا رنگ بازي نمي كنيم چرا؟ نميخواهيم و نخواهيم خواست و دوشيزه گان ما هم نخواهند خواست كه به دسكو تيك ها بروند و يا دوست پسر و دوست دختر با آن همه آزادي هايش داشته باشند، چرا؟ اين امر هيچگاهي تاثيري به رسم و رواج مردم ما در صورت عام نگذاشته است چرا؟ بزرگان ما به مقابل گل تولسي نمي روند و يا هم تأثيرات سؤ ديگر را از اين سريال ها در اجتماع افغاني و اسلامي ما عملي نمي كنند. پس ما معتقد هستيم كه ما نه در تهاجم فرهنگي بلكه در تقليد كاذبانه ي فرهنگي قرار داريم آنهم در يكي از بخش ها نه بصورت كل.

تهاجم فرهنگي در پي يك تغير كلي اجتماعي، سياسي، نظامي، مذهبي ميتواند رونما گردد. نه در نشر اين و يا آن نوشته يا مقاله و فلم نامه به شيوه ي ديگران. ببينيد افغانستان در دوران قبل از اسلام با فرهنگ هاي چون بوديزم، زرتشتي و آتشپرستي و تمام ابعاد مربوط به آن كه جزء فرهنگ شان بود زنده گي داشت.و حال كه به اسلام روي آورده است همه شئونات زنده گي افغانها و مسلمان ها متكي است بر اصول و احكام اسلامي كه هيچگاه و در هيچ برهه يي از زمان تغير نخواهد كرد.

چرا؟ بزرگان ما كه مي دانند نقدي از نا باوري ها و ناكارايي هاي اين سريال ها نمي كنند. پس بيائيد و بي خود تهاجم فرهنگي نگوئيد زيرا ما هر آنچه داريم تغير ناپذير است. تقليد كاذب فلمي بگوئيد. كار را از اصلاح شروع كنيد و تا اوج عروج بر بلنداي دريافت فرهنگ اصيل و تعريف واضح به فرهنگ و نهادينه شدن روش فرهنگي با ژرفا و پهنايي كه فرهنگ دارد و از لايه هاي ديرين، زيرين وضخيم تاريخي برخوردار است اداي دين نمائيم. زيرا فرهنگ تنها نشر چند جريده روزنامه يا افتتاح چند راديو، تلويزيون نيست كه در اكثر موارد ارايه هاي تصويري، صوتي گمراه كننده را همراه  است نمي باشد.

 

 

 

 


March 4th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان